یغما گلرویی

 

بچه‌ی لاله‌زاره، کارِ اصلیش فراره
چاقو می‌سازه اما یکیش دسته نداره
روزا رو با رفیقاش کنارِ جوب می‌شینه
شبا تو آلونکش خوابای خوب می‌بینه

چه خاطراتی داره، از کوچه‌های تهرون
از عشقِ سگ دو زدن، رو تنِ این خیابون

هنوز براش مهمه قول و قرار و مَرام
تعارفِ لیوانِ آب، دعوا سرِ پولِ شام

حتا اگه شامشون فقط یه کم اُملته
دلش پُره و کسی بهش نمی‌گه: چته؟

با خاطراتش خوشه، جا مونده توی رؤیا
گم کرده آرزوشو یه جایی اون قدیما

اون شبی که قلعه رو آتیش زدن آدما،
میونِ آتیش و دود، میونِ هول و ولا،

دنبالِ اون زن می‌گشت که پاش کتک خورده بود
اون زن میونِ آتیش یه گوشه‌یی مُرده بود...

دلش می‌خواست با اون زن یه طرفی بشه گُم
گورِ بابای دنیا، لعنت به حرفِ مردم

آخ... اگه آتیش تنِ زنو نسوزونده بود،
زودتر اگه می‌رسید... اون زن اگه مونده بود...

بچه‌ی لاله‌زاره، کارِ اصلیش فراره،
تو هف تا آسمونم ستاره‌‌یی نداره
روزا رو با خیالاش کنارِ جوب می‌شینه
شبا تو آلونکش خوابِ زنو می‌بینه...

 



نظرات شما عزیزان:

vahid
ساعت22:46---7 تير 1392
وبلاگ بسیار زیبایی دارین

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: اشعار یغما گلرویی بزرگ... ، ،

تاريخ : جمعه 7 تير 1392 | 22:40 | نویسنده : negin |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.